آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

زمزمه های خوشبختی

دومین مسافرت دخملیم

سلام به روی ماهت زندگیم دخترشیرینترازعسلم منوتو برای باردوم رفتیم مسافرت ایندفه خونه خاله ناهیدت چقدم خوش گذشت توهم خداروشکراذیتم نکردیو مثل همیشه خوب بودی خوبببب قربونت برم...چقدم بادخترخاله هات بازی کردی خلاصه خیلی خوش گذشت خاله گفت بزرگ شده کلی خوشحال شدم اونجام واکسن6ماهگیتوزدی وخیالم  راحت شد اصلاهم تب نکردی خداروشکر ولی امپولاروکه زدکلی گریه کردی بعدش که ازپیش دکتراومدیم ساکت شدی وگریه نکردی وزنتم خداروشکرخوب بودو نرمال وزنت8400قد66دورسر43... چندتاهم عکس بذارم ازت فردانگی عکسام کووو اینجابغل دیانا ورهاهستی اینجام پیش شوهرخالت نشستی خب دیگه من برم سرم دردمیکنه میبوسمت با باییییییی ...
3 مرداد 1393

حالت4دستوپا

سلام سلام عسلممممممم این چن روزه که حالتچاردستوپاوای میسیو بعدش باکله میخوری زمین ووووی قربون اون حالت گرفتنت چقدم تلاش میکنی ولی اخرسرگریه میکنی که نتونستی کاری کنی... بعللللهههه دخترم مامان بهت افتخارمیکنهههه گلکمممم راستی امشب اولین شبه قدره ومن وتو ازته دلمون دعامیکنیم حال دوستت نگارین جون خوب شه الان ازبچها نی نی سایت شنیدم ایشالله زودی خوب شه وفردابرگرده خونش الهییییی امین اینم عکس امروزت   ...
26 تير 1393

سینه خیزرفتن دخملم

سلام جیگرممممم وبازهم مث همیشه منوببخش که برات چن روز چیزی ننوشتم مادرتم دیگه منوببخش پریروز برای اولین بار باباروصداکردی اونم نه واضح ولی خیلی شبیه بابابود به به به به اویییییی قربونت برم من اینقدشیرین حرف زدی که خواستم بخورمت دیروزم که سینه خیزرفتی وامروزم نق زدی ولی مامانیت مث همیشه باصبروحوصله ارومت کردبوسسسسسسسسس   راستی راستی میخوایم یه سفرچن روزه بریم خونه خاله جون مطمئنن خیلی خوش میگذره عزیزم وامیدواره توهم اذیتم نکنیو شباقشنگ بخوابییییییییییییی اینم عکسای امروزت ...
22 تير 1393

شیطنتاش

دخمل شیطونم امروزکه تو روروئ بود کلی بازی کردو وقتی درش اوردم شیرشوخوردیکم باهام بازی کردو گذاشتمش روفرش باباش اومد ویکم سربه سرش گذاشتو رفت ارشیدام شروع کردبه خوردن کفشاششش عشقمی آرشیداکوشولوووووووووو ...
16 تير 1393

برای دخملم

سلام دخترخوشگلم مامانیوببخش دیروزبرات چیزی ننوشتم اصلاحال نداشتم مامانی ببخشششش حس میکنم مریض شدم توهم همش اذیت میکنی این روزاماشالله بزرگ شدی ازنظرفکری وذهنی همش بهم احتیاج داری فقط منومیبینی هرجاباشیم دستاتو برااغوشم بازمیکنی و وقتی میگیرمت دهنتوبازمیکنی برا مملیت منم بهت میدمو توهم نوش جون میکنی عشقم چقدرخوشبختم من که تورودارم نفسم امروزکه داشتم زولبیامیخوردم دستتو براش درازکردی توهم میخواستی وقتی بهت ندادم گریه کردیومن به قول معروف گولت زدم خخخخ راستیییییی امروز رفتیم حموم خیلی بهت خوش گذشت خیلی اب بازی کردیومنم تواین فرصت حموم کردم وقتی از وانت درت اوردم پاهات چروکیده شده بودددد ای مادربقربون اون دستوپاهاکوشول...
15 تير 1393

کارای جدید دخملیم

ارشیداجدیدن کارای جذابی ازخودش درمیاره که دوس دارم بخورمشششش میدونیدچیکارمیکنه ؟؟؟؟وقتی بغلش میکنم شیرش میدم شیرشوکه میخوره شروع میکنه بادستاش محکم منوچن بارم نومیزنه اینکارو وقتی شیرمیخوره و وقتی میشینه انجام میده بااین تفاوت که وقتی نشستس به پاها خودش میزنه مامان بقربونت بره عزیزممممم   ...
14 تير 1393

نخوابیدن های دخملی

اخه من چی کنم از دست این دختررررررر آرشیدامیدونی ساعت چندهههه 3نصف شب میدونی این یعنی چی؟نه نمیدونی یعنی مادرتوهلاک کردی داغون کردی خیلی اذیتم میکنی بخداخیلیییییی حالم بده کارهرشبتههه الانم شیرتوخوردی داری سکسکه میکنی من چی بگم به کی بگم ها کی جوابگوئه ایییی خداعاقبتمو ختم به خیرکن فک نکنم تا چن ماه دیگه دووم بیارم     ...
13 تير 1393